روز های من - MY DIARY

بدون عنوان

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۳۹ ق.ظ

به نام خداوندی که زیرک است و حکیم

قبل از اینکه احساس گرسنگی به بشر عطا کند، طعام را کنارش قرارداد در همین نزدیکی هایش ...!


سلام علیکم 10-11 روز میشه پست جدید نذاشته بودم!!!.البته خیلی وقته یا حرف مهم و قابلی برای گفتن تو اینجا نداشتم یا شدیدا درگیر این زندگی سراسر شیرین بودم !

امروز اومدم اول صبحی فقط بگم هستم!یه جورایی زنبیل بزارم توی صفِ نوبتِ بندگی ات!اینکه بگم خدایا من هنوز زنده ام و بنده ات . 

اینکه شادم به رضایت تو! دیشب تو یه جمع صمیمی خدا باز بهم قدرت داد خانم رو مادر صدا زدم .خیلی سخته!! وقتی دلت زنگار غفلت و گناه بست، بهت توفیق بدن و خودشون دست به کار شن و قفلِِ زنگ بسته ی دلت رو باز کنن! خدایا امروز رو برای من روز جهش قرار بده ،روز شروعِ یه صعود به بلندای آسمون بُلندِت...! خدایا کمک کن ضد زنگی که دیشب زدی هیچ وقت دیگه از روح و جانم پاک نشه!


(خیلی وقته مسافر دربست به پستم نمیخوره !!! انگار خدا روزی ما رو با مسافرای چند تا خیابون اون ورتر پر میکنه همه اش! اینم خوبه خب اگه مسافری دائمی شه دیگه میشه بلای جوون.....! هرچند که شب روز ازت بلای جوون طالبم خدا. دوستت دارم خدا!             نانخور همیشگی ات، امیرحسین )



یا حق

التماس دعای خیر دارم مثل همیشه

  • زندگی شیرین است با حضور آقا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی