روز های من - MY DIARY

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نام تنها صورتگر جهان

چند روزی دارم خودم رو آماده میکنم برای یه  تغییر بزرگ! برای به سامان تر شدن امور.

کم کم میام به امید خدا و بهتر شدن ها رو اگه خدا عمری داد و نصیبمون کرد، اینجا می نویسم (تو دفتر خاطراتم!).


اما باید یه چیز خیلی جالب رو بگم و اون اینکه چند مدتی هست دارم کلاس آموزشی تکمیلی بسیج رو میرم . نمیدونم خوشبختانه یا متاسفانه بچه های

به نام خداوندی که زیرک است و حکیم

قبل از اینکه احساس گرسنگی به بشر عطا کند، طعام را کنارش قرارداد در همین نزدیکی هایش ...!


سلام علیکم 10-11 روز میشه پست جدید نذاشته بودم!!!.البته خیلی وقته یا حرف مهم و قابلی برای گفتن تو اینجا نداشتم یا شدیدا درگیر این زندگی سراسر شیرین بودم !

امروز اومدم اول صبحی فقط بگم هستم!یه جورایی زنبیل بزارم توی صفِ نوبتِ بندگی ات!اینکه بگم خدایا من هنوز زنده ام و بنده ات . 

اینکه شادم به رضایت تو! دیشب تو یه جمع صمیمی خدا باز بهم قدرت داد خانم رو مادر صدا زدم .خیلی سخته!! وقتی دلت زنگار غفلت و گناه بست، بهت توفیق بدن و خودشون دست به کار شن و قفلِِ زنگ بسته ی دلت رو باز کنن! خدایا امروز رو برای من روز جهش قرار بده ،روز شروعِ یه صعود به بلندای آسمون بُلندِت...! خدایا کمک کن ضد زنگی که دیشب زدی هیچ وقت دیگه از روح و جانم پاک نشه!


(خیلی وقته مسافر دربست به پستم نمیخوره !!! انگار خدا روزی ما رو با مسافرای چند تا خیابون اون ورتر پر میکنه همه اش! اینم خوبه خب اگه مسافری دائمی شه دیگه میشه بلای جوون.....! هرچند که شب روز ازت بلای جوون طالبم خدا. دوستت دارم خدا!             نانخور همیشگی ات، امیرحسین )



یا حق

التماس دعای خیر دارم مثل همیشه