روز های من - MY DIARY

بسم الله

سلام علیکم

حدیثی از امام رئوفمان  علی ابن موسی الرضا علیه السلام:

سه چیز رو از سه کس بیاموزید؛

1- ستار العیوب بودن را از خداوند

---->مصداقش همون داستانی (مضمون داستان مهمه وگرنه ممکنه کلمات من با سند روایت متفاوت باشه!) که موسی (ع) با قوم اش میرن بیرون شهر تا برای نزول باران دعا کنن ولی باران نمیاد تازه یه ندایی از آسمان میاد که ای موسی در بین شما کسی هست که گناهش باعث میشه دعای شماها مستجاب نشه. بگو خودش بره بیرون از جمع تا باران نازل کنیم.موسی (ع) هم به مردم ابلاغ می کنن. اون شخص گنهکار ،سریع میفهمه منظور خدا خودشه به خدا برمیگرده میگه خدایا اشتباه کردم توبه می کنم آخه از این جمع برم بیرون همه میفهمن من اون گنهکاره هستم خودت آبروم رو بخر.که ندای آسمانی میاد که موسی نمیخواد  ....خودش به سوی ما برگشت . بعد باران میاد .بعد اون ماجرا حضرت موسی به خدا میگه میشه بدونم اون گنهکار کی بود؟ندا میاد موسی اون موقع که گنهکار بود نذاشتم کسی بفهمه ...حالا که برگشته و از دوستان ما شده که ابدا.

2- مدارا و رفاقت را از پیامبرتون

----> مصداقش هم همون آقای همسایه ی پیامبر(ص) که هر وقت حضرت از کوچه برای رسیدن به مسجد از جلوی منزلش می گذشت از بالا زباله(خاکستر)میریخت رو سر حضرت محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) (فکر کنم کافر یا یهودی بود!).یه روز حضرت رد میشه و میبینه اینبار زباله بر سر او ریخته نشد ، حضرت پیگیر میشه میفهمه اون آقا تو بستر بیماری است .میره به عیادتش .ظاهرا اواخر عمرش هم بوده که این طور میشه و این آمدن پیامبر به بالین او باعث عاقبت به خیری ش  هم میشه چون موقع مرگ حضرت شهادتین رو به او میگن و او تکرار میکنه و مسلمان از دنیا میره.

3- صبر را از ولی تان (امامان و در راس آنها حضرت علی علیه السلام)

---->مصداقش هم همان داستان حضرت علی علیه السلام و عَمرُو بنِ عَبدُوَد لعنت الله علیه...فکر کنم جنگ خندق بود که سپاهیان اسلام به فرماندهی پیامبر عظیم الشان در مقابل سپاه کفر قرار گرفته بود. از دشمنان ،عمرو جلو آمده بود و حریف می طلبید...پیامبر (ص)چندین بار اعلام کرده بود که ای دوستان کی میره به جنگ این نانجیب و چند نفری رفته بودن به کارزار و شکست خورده بودن تا آخر سر وقتی دوباره می پرسه کی میخواد بره به جنگ عمرو؟.... که حضرت علی(ع) که در سن نوجوانی هم بود از پیامبر میخواد که اجازه بده با عمرو بجنگه... پیامبر هم اجازه میده.

عمرو به امام علی(ع) جسارت میکنه و در رجز هاش میگه تو که کوچیکی و برو بذار بزرگترا بیان و .... (این رو گفتم که دقیقا فضا براتون مجسم شه یه نو جوان  (اگه من باشم که پر از غرور) ..........و کلی رجز و طعنه از یه مرد جنگی فوق العاده قوی و مشور با چهره ای ترسناک ) .علی(ع) با چابکی تمام او رو زمین زده میشینه رویسینه اش که اسلام رو از شر این نانجیب راحت کنه ...که بی ادب ،آب دهان به صورت مبارک امام علی(ع) پرت میکنه...امام از جا بلند میشه میره چند قدمی راه میره و دوباره برمیگرده میاد که او رو بکشه. عمرو  با تعجب میگه چرا بلند شدی و رفتی و دوباره برگشتی؟!!!امام میگه من میخواستم تو رو به دلیل دشمنی با دین خدا بکشم ولی وقتی آب دهان انداختی ترسیدم اگر آن لحظه تو را بکشم

، برای اینکه از کار تو ناراحت شدم و از روی غضب  ،تو رابکشم . برای همین صبر کردم تا آرام  شوم و برگشتم تا تو را برای رضای خدا بکشم. و عمرو بن عبدود نانجیب را به درک واصل کرد.



بعضی اوقات ایمان میارم به اون آیه که(مضمونش) میگه شما ایمان نیاوردید بلکه این تنها  ، سخنی است که شما بهش قائل هستین و با قلبتون بهش ایمان ندارین.
راست میگه !واقعا
هی من بگم عالم محضر خداست....بعد در محضر خدا خطا کنم درحالی که حتی اگر کودکی اونجا باشه از ارتکاب خطا خودداری میکنم مبادا اون بفهمه!
هی بگم نیکی و خوش اخلاقی به والدین ... و بعد وقتی مادر عزیزم از من میخواد کمکش کنم و قابلمه را به او بدهم بگم کار دارم!
هی بگم نیکی و خوش اخلاقی به والدین ... و بعد با پدر بزرگوارم وقتی از او مشورت خواسته ام و داریم با هم صحبت میکنیم و او چیزی می گوید که باب میل من نیست  با او بلند بلند صحبت کنم و تندی کنم!
هی از نماز اول وقت بگم ... و بعد نمازی از من قضا شود!
هی از رعایت حق الناس دم بزنم...و بعد خودم در کارم کم فروشی یا بی انصافی کنم!
هی دم از صبر و استقامت و پایداری بزنم ... و بعد برای چیزی که از خدا خواستم و براش کلی زحمت کشیدیم (از چشم خودم ) و به ظاهر و به نظر من به من نمیده گلایه و ناشکری کنم!
هی دم از آزاد اندیشی متفکر بودن بزنم ... و بعد از کوچکترین حقوق و وظایف بنده در مقابل صاحبش بی خبر باشم و یا بدتر از اون خودم رو به بی خبری بزنم!

هی بگم برنامه ریزی ... و خودم داخل برنامه های ریخته شده و عمل نشده و یا اصلا هنوز ریخته نشده ، سرگردان باشم!


(از هر دری گفتم که بدونیم اگه دینداریم یا حتی کافر ،مسلمانیم یا کلیمی یا ارامنه،متاهل هستیم یا مجرد، مدرنیته هستیم یا سنتگرا ، شلواری تنگ و طرحدار به پا داریم یا شلواری متناسب   ....یه چیزی هست و اون اینه که هیچ وقت نباید خودمون رو گول بزنیم.

من تا الان چند چندم با خودم ؟!!!! )


  • زندگی شیرین است با حضور آقا

نظرات  (۳)

واقعا .. حرف حساب جواب نداره

متاسفانه من یکی که عالم بی عملم ...

خدایا به تو پناه میبرم .
  • ابوالفضل رجبی گوندره
  • من که بی نهایت به منفی بی نهایتم 

    پاسخ:
    سلام علیک
    عیبی نداره داداش!
    کافیه خودت رو در یه مثبت ضرب کنی .....! اون موقع میشی بینهایت مثبت
    کار آسونی ه نه؟!
    سلام برسون

    تمام عروسک های دنیا؛

    یتیم می ماندند؛

    اگر خدا دخـــتـــر را نمی‌ آفرید ...!


    سلام بروزم و منتظر حضور گرما بخشتون [گل]

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی