بسم الله
سلام علیکم
چند شبی میشه .... میرم پشت بام یه زیرانداز و یه پتو میشه رخت خوابم و یه بالشت دوست داشتنی . پتوی دیگری رو تا صورتم بالا میارم و خووب میخوابم. زیر آسمون آبی و نور ماه و نسیم شب و دم صبح تهران جای همتون خالیه.این چند شب حتی فرصت نمیشه ببینم ستاره ای معلوم میشه یا نه یا آسمون گردی و شکلک ابرها، سرم رو که میذارم میرم.
اما قبلا اینطور نبود کلی این ور و اون ور تا خوابم ببره و کلی رو سر و کوول داداش پریدن و جینگول بازی .
بچه که بودم ...بعد کلی اسرار بالاخره بابا لطف کرد و برام میکرو (یه کنسول بازی یه پله از آتاری پیشرفته تر و یه پله از سگا پایین تر)خرید
اون موقع یه تلویزون سیاه و سفید هم داشتیم برده بودمش بالا پشت بام و میکرو ام رو شبها می بردم بالا ،باباجون که میومد از سر کار و بعد شام ،موقع خواب که می رفتیم بالا پشت بوم....یه نیم ساعت یه ساعتی مشغوول بودیم...آره بازی ...خیلی کیف میکردم ... هنوز هم بعضی وقتا همون بازی ها رو تو میکرو ام بازی میکنم و کلی کیف و خنده که روونه میشه.
اما نمیدونم چرا ؟....داداش گلم 3-4 ساله پلی استیشن 2 داره و خیلی باهاش کیف میکنه، خیلی دوست داره باهاش بازی کنم (البته قدیما ... به مرور کم شد)اما نمی دونم ،واقعا نمی دونم چرا دیگه کیف نمیده ...زود خسته میشم ، چشمم قرمز میشه .
ولی با این حال بعضی وقتا بازی می کنم و یکهو کیفم میده دونفره.
یه مدت اون اوایل که خریده بودش بعضی وقتا یه بازی جنگی میذاشت که باید همدیگر و می کُشتیم، من خوب بلد بودم با یه نفر همه آدم هاش رو اونم فقط با یه ترفند می کشتم،تا آخر بازی استرس داشتیم و آخرش هم اون ناراحت و انگار می خواست واقعا بگیره من و عین همون کاراکترهای بازی خفه ام کنه.
حالا همین سالهای اخیر بود که حسابی یاد گرفته و جای ما با هم عوض شده حالا اونه که من رو به شدت تو بازی میزنه و ازم می بره و آخرش واقعا منم که میخوام بکشمش! واقعا تو بازی با اینکه می دونی واقعی نیست، احساس استرس داری و می ترسی.
نمی دونم پیشرفت توی بازی های کامپیوتری رو تحسین کرد یا ....!
خلاصه این شبا می خوابم اما بیدار شدنم دست سیخوونک های پدر بزرگوارمِ.بعد نماز هم که یه چُرت تا اینکه آفتاب بیاد رو مُخت و به زور بیدارت کنه.
نمی دونم شاید باید تغییراتی بدم تا دوباره خوابم درست شه .
یادمه شبها زود می خوابیدم 10 واقعا برام دیر بود و همیشه 5-6 بیدار بودم و بعدش هم نمی خوابیدم.
الان هم خیلی وقتا بعد نماز نمی خوابم. دوست دارم جزو سحر خیزا باشم. البته دارم سوء استفاده می کنم سحر خیز معنی دیگه ای داره و ما مشمولش نمیشیم .خیلی زودتر باید بلند شیم تا بشیم سحر خیز و ... .
جاتون خالی مشهد که می رفتیم نیشابور موندگار شدیم .صبح رفتیم خامه گرفتیم تا جلوتر نون بخریم و صبحانه رو تو جاده بزنیم بر بدن. اما کو نانوایی ؟؟یکی خیلی شلوغ ! یکی نونش مناسب نبود! رفتیم جلو یه نانوایی دیدیم دیدم خلوته... ماشین رو زدم کنار و پریدم تو نانوایی...
دیدم نونها عین بربری خودمونه اما کوچولو تر و انگار چیزی زده باشن بهش اضافه تر...!
دیدم بغل تنور ماشینی چنتا کاغذ زده بودن و فروشنده یک خانم با مانتوی سفید بود. رو کاغذ ها اینا رو نوشته بود درشت:
تافتون متفرقه ، وزنه چونه فلان، 300 تومان
تافتون کنجدی ، ... ، 600 تومان
تافتون لایه ای ، ... ، 800 تومان
تافتون سیب زمینی ، ... ، 600 تومان
من رو میگی دارم نگاه میکنم هی به نون ها که از تنور در میاد و یه نگاه به این کاغذها .بعد رو به خانم میگم سلام ممکنه به من 6 تا ساده بدین؟
یه چیزی تند میگه که من اصلا متوجه نمیشم.
بعد میگم چی؟
برمیگرده میگه متفرقه اگه بخوای باید خودتون موادش رو بدین.
بعد من می گم چی؟ و نگاهم میره رو کاغذ ها
با دقا بیشتر که نگاه میکنم می بینم بنده خدا قبلا رو همون کاغذها بزرگ نوشته که هر نوع نون چقدر مثلا کنجد داره یا سیب زمینی و چقدر خمیر داره و برای تافتون متفرقه نوشته خمیر فلان قدر از نانوایی و مواد دیگر از مشتری!
بعد رو میکنم به خانمه میگم خانم ببخشید مگه نون به جز خمیر چیز دیگه ای هم توش داره؟؟؟؟؟؟ که نوشتین بقیه مواد رو خود مشتری بیاره.!!!
خانمه با یه نگاه که انگار تو اهل اینجا نیستی، برگشت گفت آقا جان این تافتونه نه نون .
من گفتم اینبار اگه چیزی بگم با بد و بیراه بیرونم میکنه دیدم با حوصله و محترمانه داره یه چیزایی در مورد تفاوت نون و تافتون میگه.
بعد من هم در کمال آرامش گفتم خب بی زحمت 3 تا سیبـــــــــــــــــ زززمینی شو بدین.
خانمه با لبخندی نون رو داد و ما رفتیم.
قیافه نون یه جوری بود.(نمی دونم اما ما تهران انواع مختلفی نون داریم فانتزی یا حجیم و بربری و تافتون و سنگک و لواش و سنتی و ...) نه شبیه تافتون ما بود و نه شبیه بربری هامون.
تو ماشین قبل خوردن، کلی نگاهش کردیم و خندیدیم...اما جاتون خالی بود...طعمی داشت هنوز زیر دندونهامه ...فراموش نکردنی ...خیلی خانمه و نانوایی شون رو دعا کردیم. برگشتنه جور نشد وگرنه میخواستم 30 -40 تا بخرم ببرم برا فامیل و خودمون.
نونش عالی بود توی دهان آب میشد برا مادربزرگهای بی دندون هم خوب بود.محشر دستشون درد نکنه...(چون نامحرم بودن نمیشد بگم دستشون رو می بوسم ...وگرنه واقعا در مقابل این زحمتشون هیچه)
امشب اخبار یه بخش داشت به عنوان چرا آقای روحانی؟
بعد از مردم می پرسید چرا روحانی رئیس جمهور شد ....مردم یه حرفا میزدن من مونده بودم!
یکی می گفت کلیده که نشون داد و گفت من با کلید تدبیر مشکلات رو حل میکنم و تحریم رو میشکنم، اون خیلی موثر بود.
یکی می گفت نیاز مردم رو میتونه برآورده کنه.
یکی دیگه میگفت تو مناظرات کم نمی آورد جواب همه رو می داد.
یکی دیگه میگه همیشه متبسم هستش و بشاش برای اون .
یکی دیگه خب روحانی یه و بخاطر اعتقاداتش.
یکی دیگه میگفت من از اول انقلاب تو سمت های مختلفش میشناختمش.
و بعد یک سری جشن نشون میده تلویزیون و زیرش مینویسه "جشن شادی ملت " آخه ما رو که نمی تونن "ف ی ل م" کنن ما خودمون اینکاره ایم. بعد کدوم انتخابات جشن گرفتن مردم که این دومیش باشه. من که یادم نیست و نشنیدم.
ولی با این حال به آقای روحانی تبریک میگم. آرزو میکنم تو این مهلت اندک 4 ساله خوب خدمت به خدا و خلق کنن و موفق باشن.
یا امام مهدی عج