روز های من - MY DIARY

بسم الله

الحمدلله

سلام علیکم

خیلی وقته دفتر زندگیم (وبلاگم رو میگم ...) رو از خودم دور کردم.تاشاید بهتر و بیشتر به زندگی با اطرافیانم برسم.

البته شما بزرگواران هم جزو زندگی من هستین...اما خب باید حق بدیم که اول آشناترها.

این روزا هوا خوبه.زندگی بر وفق مراده.همه چیز خوبه...

خدارو شکر،هنوز مثل قبل ...نه!!! حتی بیشتر از قبل شاکر خدای خوبم هستم. هر روز بغلش میکنم و دوسش دارم.کی گفته خدا رو نمیشه دید؟؟!!! خدا همین جاست ...آره شونه به شونه همراهمون ه.

از بس خدا بهمون نزدیکه و همه جا هست....ما اون رو نمیبینیم.

به قول اون بزرگوار،خدا از شدت حضور، از نظر ها غایبه.


خداجووون عاشقتم....بووووس

----------------------------------------------------------------

هنوزم میگم ازدواج به موقع عالیه. و از زندگیم درست بعد از عقدم بشدت راضی ام.(و البته قبل از اون هَممم)

من و همسرم  غصه میخوریم وقتی میبینیم دوستامون یا اطرافمون جوونایی هستن که حداقل های لازم برای شروع زندگی مشترک رو ،خودشون یا خانواده هاشون اینقدر بزرگ کردن که شاید فرسخ ها از این سنت حسنه فاصله گرفتن...!

و چقدر خودشون رو از زندگی ای که شیرینه مثل عسل و هلو زعفرونی!! دور میکنن و احتمالا کلی سختی و مشقت رو تحمل میکنن که شاید لوازمش روزی جور بشه و تازه ازدواج کنن...!!!!

تقویم باد صبا رو اگه نصب کنی رو گوشی....هر شنبه برات یه نامه میاد که معمولا آقایی حورایی نام زحمت نگارش اون رو میکشن. نمیشناسم ایشون ولی احتمالا روانشناس باشن و از روی متن نامه هایی که میاد حدس میزنم یک مشاور مومن و خندان و کاربلد باشن.

امروز عنوان نامه "عقل هست اما کم است" بود.!!!!(تلنگری به پلاکاردهای "آب هست ولی کم است " در سطح تهران)

عالی بود. ناراحت نشینا ....اما واقعا ما الانه خیلی کم عقل شدیم اکثرمون (یکیش خودم) و نسل به نسل کم عقل تر میشیم(خودم نسبت به پدر و مادر گلم). بعضیا میگن بچه ها نسل به نسل زرنگتر میشن و باهوش تر....(مثل معلم ها، البته پای درد دلشون که بشینی آخرش معلوم میشه که منظورشون این بوده اکثر بچه ها با تربیت نامناسبی که تو خونواده ها دارن سطح آگاهی هاشون بالاتر میره و مغزشون شاید تکامل یافته تر بشه اما اکثرا وقیح تر ،بی ادب تر و نسبت به بدی ها جسور تر و از لحاظ شعور فرهنگی متزلزل تر میشن!!!)!!

اما من میگم نه!!! صرف اطلاعات و مهارت های بیشتر که بچه ها نسبت به بزرگتر هاشون دارن ،نمیشه گفت از بزرگترهاشون نسل بهتر و زرنگتری هستن.

مهارت و علم در موارد بدرد بخور خوبه و علم واقعی حساب میشه.نه تو مباحثی که خود بشر ، اون هم بیخودی ایجادش کرده!!!!

مهارتهای زیر به نظر من از این دست مهارتهای کاملا الکی یا احتمالا به شدت الکی هستن:

- مهارت در بازی های گوشی و تبلت و کامپیوتر که وقت زیادی باید براشون صرف کنی تا به مرحله بعدی برسی!(کلش آو کلنز مصداق خیلی پررنگشه!!!! من که بازی نکردم ولی شنیدم وقتی هم که بازی نمیکنی ممکنه بقیه بهت حمله کنن یا بخوام بهتر بگم:وقتی بازی نمیکنی هم ممکنه شرایط بازی تغییر کنه مثلا امتیاز بگیری یا از دست بدی......شاهکاره!!!! ته حماقته به نظرم.چند وقت پیش بود تو تلویزیون یا شبکه های اجتماعی شنیدم طرف چند میلیون تومن داده که تو این بازی چیز بخره!!!!)


- مهارت های مفیدی که عمقی نیستن و در علوم مختلف کسب میکنیم اونم با صرف وقت اضافه و زیاد.(مثلا من که تابلوساز هستم وقت زیادی بذارم و مثلا کلاس روتوش عکس برم!!!!)


- چند وقت پیشا حدود 7 سال پیش حساب کردم پیش خودم که برای خونمون میرم میوه از میدون تره بار شهرداری محله میخرم 1000 تومن که توش ریز و درشت و خوب و خراب و له  در همه و کلی هم وقت میزارم و با موتورم میرم و میام،،،درصورتیکه همین میوه رو از یکی از میوه فروشی های با انصاف دم خونمون که جنس خوب و یک دست تری هم هست میتونم بگیرم 1500.

خب واقعا خرید از میوه فروشی نزدیک بهمون برامون بصرفه تره.!!!!!


- اومدم ایرانیت بزنم رو حیاط. گفتم اول خودم امتحان کنم ،ابزارم که تکمیله...زدم 2 تا از ایرانیت ها رو شکستم خودمم از ارتفاع افتادم که خدا رو شکر چیزیم نشد و خون هم ازم نیومد و فقط پام یه کوچولو کبود شد3 روزم وقت گذاشتم.

بعد فکر کردم و فرداش سوار موتور شدم رفتم محل تجمع کارگران روزمزد با یکی شون هماهنگ کردم. فرداش اومد از صبح تا ظهر کل حیاط رو مسقف کرد با همون ابزار خودم و آخرشم 70 تومن بهش دادم...هم اون ازم تشکر کرد و راضی شد و هم من از اون.



آره به قول جناب حورایی،بحران امروز،بحران کم عقلی است بیشتر ...تا بحران کم آبی



+++راستی اگه زود جو نگیرتمون هم بد نیست!!!....یه چندوقتی بد  تاب و تب عکسای سلفی افتاد تو جون مردممون.


ازدواج کنین و ذهنتون رو شستشو بدین و البته ذهن طرف مقابل و فامیلای درجه یک او رو هم.

گوش ت رو بیار جلو -هم شما داداش گلم و هم شما خواهر خوبم::

(یه وقتایی داماد وضع مالی خوبی داره ....خب خوبه که مراسم خوبی بگیره و هدایای خوبی به زنش بده  و خونه و ماشین و همه چی هم تامین کنه ...!اما یه وقتایی یکی مثل من چیز زیادی نداره، با دوستی های قبل ازدواجم البته که میونه ای نداره...مادر بزرگوارش یه دختر خانم رو جایی میبینه ...باهاش صحبت میکنه ...دختر هم لوس بازی درنمیاره و بعد از کمی صحبت شماره پدرش رو میده... بعد از طی رفت و آمد ها و نذری بردن ها و آوردن ها و بیرون رفتنا و چیزای دیگه.... نتیجه اینکه 14 عدد سکه مهریه نه از عشق و مسئولیت پذیری من نسبت به همسرم کم کرده نه اون از من و آینده مون میترسه.عقدمون تو مسجد امیر،امیرآباد بود و توسط حاج آقای دوست داشتنی، علوی تهرانی و شبش هم اومدیم تو یه دفترخونه که سردفتر،سید بودن و خانواده های نزدیک رو دعوت کرده بودیم همونجا،دفترخونه . ثبت کردیم وشیرینی و نون پنیر سبزی و نقل خوردیم و صفا کردیم و بعد رفتیم یه رستوران مهمان پدرخانمم بودیم همگی.برای مراسم عروسی کلا حدود 100 نفر رو از نزدیک تر ها دعوت کردیم اسمشم عروسی نذاشتیم ...از قبل رو ذهن اطرافیان کارکردیم و فرهنگش رو جا انداختیم که یک ولیمه ،فلان شب داریم و امیر و خانمش میخان برن خونشون.سالن مرکز شهر بود و معمولی ولی خیلی تمیز و اعیونی.میوه و شیرینیش هم با بابا و عموم رفتیم  از بهترین هاش صبحش از میدون اصلی شهر خریدیم و دادن به تالار... منو هم، غذا فقط کوبیده و جوجه و نوشیدنی تقریبا نصف نصف و البته چایی و شربت اول مراسم هم بود. مراسممون مختلط بود!اما یه جور جالب و خوبش... و خانم های بدحجاب فامیل هم متعجب شدن ولی زود با یه لبخند از جَو خوب عروسی راضی میشدن !!(حیف پولهایی که برا لباسها و موهاشون احتمالا داده بودن که البته نتونستن ازش استفاده کنن..)...هیچ آهنگ و نوایی و حتی مداحی هم در ولیمه مون پخش نکردیم.من و همسرم که حجابش بنظرم عالی بود و لباس عروس هم به تن نداشت و با یه چادر و شلوار و کفش و کت سفید که براش گرفتم و رویش را هم حتی گرفته بود ....شاهدش عکسهای عروسی که فقط دماغ و بعضیاش هم یه دماغ و 2تا چشم پیداست....خلاصه من و خانمم برای هر مهمانی که میومد بلند میشدیم و میرفتیم ازشون استقبال میکردیم و دوباره میومدیم رو مبلمون مینشستیم... مهمونا هم با خانواده هاشون میرفتن سر میزها و با اطرافیان و همدیگه مشغول صحبت و خنده آروم میشدن.راستی موهای من رو مثل همیشه پدرم اصلاح کرد و خانمم هم خودش خودش رو آرایش کرده بود(عالی شده بود مثل یه زن مومن و محجبه و البته زیبا و محجوب مثل گل). دسته گلش بزرگ نبود و فک کنم 30تومن گرفتم براش که کل مراسم دستش بود .عکاسی و فیلمبرداری با برادر و پدرم بود.ماشین هم سمند پدرم بود که عصری خودم شسته بودمش و هیچ گل آرایی هم نداشت.آخر مراسم هم رفتیم خونه مون و بزرگترها و نزدیکترها اومدن و پدر عروس دخترش رو به خدا بعد به من سپرد و قول گرفت که باهاش مهربون باشم  و مهمونا یه نگاهی به خونه و وسایل زندگی مون انداختن و کلی به به چه چه گفتن و تبریک و بای بای و من و خانم مومن و مهربونم  زندگی رسمی مون رو شروع کردیم.  جهیزیه ی خاص و گرونی هم نداشتیما اشتباه نکنین. ...)


پیش خودت نگی،خانم این بابا خیلی کم توقع بوده یا....1فقط اینو بگم که اتفاقا خانواده عروس  شدیدا سخت گیر و با رسومات و آداب خودشون بودن.اما من و خانمم خواستیم که ساده شروع کنیم و البته خیلی ساده (بدون هیچ وام حتی وام ازدواج و نه هیچ قرضی) و کمی وقت گذشتیم و البته کلی زحمت کشیدیم، حرفم قبل عقدمون زیاد شنیدیم اما از تو مراسم عروسی به بعد همه چی تموم شد.

واقعا عالی بود!!!!عالی هم جواب داد...همه از مهمونی اون شبمون راضی بودن و هیچ اخم و تَخمی بجز خانمهای بدحجاب اونم فقط اولش و بدو ورود که بعدش تبدیل به خنده و تبریک و به به میشد ندیدیم.علی رغم اکثر عروسی ها هیچ گلایه ای هم در مورد غذا و پذیرایی و کباب نپخته و اینا نشنیدیم.تازه سیل تبریکات  و خنده ها و خوشی ها رو موقع خداحافظی و بدرقه مهمونا  نه تنها دیدیم و حس کردیم بلکه بعد عروسی کلی تبریک به شیوه برگزاری عروسی از اقواممون شنیدیم  و البته یکی از مرفه های خانواده مون هم بعد ما به همین شیوه دخترش رو عروس کردن و حتی عینا گفته بودن که قصد دارن مراسم رو مثل مراسم ما بگیرن.

راستی خواهرم برای جهیزیه به خانواده ات فشار نیار!!!خانمم تعریف میکنه که با مادرش که میرفته برای خرید سعی میکرده انتخاب رو به مادرجون بده و خودش تو رنگ و طرحش  بیشتر نظر میداده ....باورت میشه قبل عروسی  خانمم زنگ زد که با بابا میخایم بریم باقی اثاثا رو بخریم شما هم میای؟(من رو میگی همچین ذوق زده شده بودم!!!زودی گفتم بـــــعله) میدونستی پدر خانمم من رو با خودش و خواهر و برادر خانمم برد و با هم تخت و یخچال و اتو  خریدیم.!!!


مراسم و شیوه ی ما که عالی جواب داد.و خدا رو بخاطر این لطف بزرگش که همسرم بود و همه چیز شاکرم.

شما هم میتونین مطمئنا بهترش کنین.

من و همسرم خوشحال میشیم روش شما رو برای عقد و عروسی اسلامی و ساده تون تو این بلاگ درج کنیم.لطفا برامون بفرستین تا بقیه دوستانمون هم ببینن و انشاالله یه روزی برسه که همه مون کاری که درسته رو بکنیم و به دهان گشاده و گزاف گوی خیلی ها کار نداشته باشیم  البته ما هم حرف اضافه نزنیم ها.

اینم باز میگم که خانواده ی خانمم اولش خیلی سخت میگرفتن و راضی هم نمیشدن  حتی سر 14 تا سکه ی مهریه.اما بعد با صحبت های خانواده ام و البته بیشتر خانمم راضی شدن. و در موارد چیش رو، پدر خانمم همش میگفت اینطور قبوله...باشه که ازدواج آسان برای جوونا جابیفته.

و هر لحظه میگم:

زندگی شیرین است با حضور آقا


 



  • زندگی شیرین است با حضور آقا

نظرات  (۴)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم 
عرض تبریک ب شما بابت داماد شدنتون و عروس شدن خانم عزیزتون.ان شالله که زیر سایه امام زمان زندگی پر از محبت وایمانی رو داشته باشید.من ناگهانی بعد از یکسال وچند ماه یکدفعه ب وبلاگتون سر زدم وپست ازدواجتون رو دیدم خیلی خوشحال شدم.ماجرای ازدواج ساده تون رو هم دیدم خیلی برام جالب بود.بنده هم بتازگی درشهریور ماه 94ازدواج کردیم وباآقامون رفتیم زیر یه سقف.برای خوشبختیمان دعا کنید.خداحافظ
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون. من هم تبریک میگم.
انشاالله  خانوادگی خوشبخت و عاقبت به خیر بشید و خدا بهتون بهترین فرزندان رو عطا کنه.

یا مهدی عج
سلام
من از خواننده های قدیمی وبلاگتون هستم
خبر متاهل شدنتون واقعا و از صمیم قلب خوشحالم کرد بهتون به خاطر شجاعت خودتون و همسرتون تبریک میگم...
ماجرای ازدواجتون در عین زیبا بودنش و اینکه واقعا الگوی همه ی جوونای مسلمون میتونه باشه ولی مثل تلنگری قلبم رو به درد آورد! واقعا که من مسلمون واقعی نیستم همش حرف همش ادعا ولی دریغ از ذره ای عمل... التماس دعا ویژه دارم ازتون
راستی ازین به بعد بیشتر از زندگیتون بنویسید ، خوندن مطالب ازین دست دلگرممون میکنه :)
پاسخ:
سلام علیکم
ممنونم.
بله. برای همه مون سخته! اما بالا خره باید دست به دست هم  کاری کنیم.شاید مثل امر به معروف که اگه مدتی تو یه جامعه نباشه....مسیر جامعه عوض میشه.

قابل باشیم ،دعاگوی همه همسایه های خوبمون هستیم.
انشاالله فرصت بشه حتما.
سلام و نور همسنگر ،من از همسایه های قدیمی ام ولی متاسفانه خیلی وقته خونمو غبار گرفته و فرصت فیض بردن از قلم دوستان رو ندارم،وای بینهایت از خبر ازدواجتون خوشحال شدم ان شالله بحق حضرت زهرا خوش بخت باشید وفرزندان زهرایی ام تربیت کنید خیلی از سبک شروع زندگیتون لذت بردم و واقعا خوشحال شدم که هنوز هستن کسایی که دغدغه دین دارن البته قطعا از شما و انتخابتون که قطعا عالی و دقیق بوده همچین انتظاری میرفت،واقعا از صمیم قلب لبخند رو لب هام نشست وچشمام برق شادی گرفت از این خبر...همیشه شاد وسربلند. باشید زیر سایه اقا
پاسخ:
سلام علیکم
ممنون از دعای خیرتون همسایه قدیمی.
عیبی نداره خب  یاعلی بگین و زود خونه تکونین.
به همچنین ...

سلام الحمدلله و تبریک مجدد...راستی اسم همسرتون همون اسمی شد که دوست داشتید؟
پاسخ:
سلام
متشکرم .
بله همینطوره.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی